صبح یکی از غرفه داران روبرو آمد و گفت: ببخشید سوالی دارم. برایم جالب است شما در این چند روز همیشه اینجا هستید و با حرارت صحبت می۱۷۳;کنید.
ما که میآییم، پول میگیریم. اما غرفه شما فرق دارد. میخواستم علتش را بدانم. لبخند زدم و گفتم: من فقط بخاطر علاقه به امام اینجا هستم. گفت: چرا از بین اینهمه آدم، سراغ این آمدید؟ گفتم: خب فکر و روش ایشان را بیشتر پسندیدم. تشکر کرد و به غرفهاش رفت. هرچند میدانم هنوز آن علامت تعجب در ذهنش هست که علت این اشتیاق و شور در این غرفه کوچک چیست؟
بعد از او یکی از غرفه داران نمایشگاه قرآن دوسال قبل با دوستش آمد. جالب بود که مرا شناخت. ایستاد و درباره نقش برخی ایرانیان در ربودن امام سوال کرد. خیلی مفصل برایش توضیح دادم. از عملکرد برخی شخصیتهای معروف سوال کرد. گفتم: فقط در حد حرف بوده است. مرد میانسالی آمد و گفت: این همه شخصیت بزرگ و مهم داریم. چرا شما کسی را که حرفهایش برای سی سال قبل است تبلیغ میکنید؟ یکی از دوستان برایش توضیح داد که چرا هنوز از امام صدر میگوییم.
کس دیگری به یکی از عکسهای امام ایراد گرفت که چرا حالت گرفتن کاغذ و دستها شبیه صلیب است. یکی از دوستان موسسه گفت: البته امام زیر صلیب هم عکس دارد. اما اینکه در این عکس عمدا این حالت اتفاق افتاده یا نه، نمیدانیم.
امروز یک مهمان ویژه ناخوانده داشتیم؛ محمد فیروزان، نوه نوجوان امام موسی صدر مهمان که نه، چند ساعتی همراه ما بود. محمد را از همایش اسفندماه مشهد میشناسم. مدتی که در غرفه بود همه کار کرد؛ از فروختن کتاب و جواب دادن به سوالات تا فرستادن فایلهای بلوتوث. جالب اینجا بود که یکی از مراجعه کنندگان که مرد جوانی بود، بدون اینکه اسمش را بداند، او را شناخت. شاید از قد بلندش که درست مثل پدربزرگش است.
محمد را که میبینم یاد امام میافتم و سعی میکنم آن قامت بلند را با لباس روحانی، با لبخندی همیشگی و دستانی که مانند هنرمندان همیشه زیبا به هم رسیده است، در ذهنم تجسم کنم و فکر کنم معاصران امام چطور میتوانستند چنین کسی را ببینند و تصور میکنم روزی را که سید موسی صدر بیاید و ببیند این پسر رشید نوه اوست؛ پسر دخترش. محمد هم مثل بقیه صدرهایی که دیدهام محجوب است و آرام حرف میزند. شاید هم صدای آرام او وقتی که از سرنوشت پدربزرگش سوال میکردند، علت دیگری دارد. هرچه بود، حضورش برای ما شیرین بود. امیدواریم بیشتر ببینیمش.
امروز آقای فرخیان پیام تشکر و خسته نباشید آقای صدر را که از لبنان برای بچههای حاضر در غرفه فرستاده بود، رساند: ممنون آقای صدر عزیز. امیدواریم روزی شما مهمان غرفه شوید.
بعدازظهر مهندس مهدی فیروزان، خواهرزاده و داماد امام موسی صدر به غرفه آمد. از همان ابتدای ورود، چند دختر جوان به غرفه آمدند و درباره اقدامات انجام شده درباره پیگیری سرنوشت امام سوالهای زیادی پرسیدند. مهندس فیروزان هم به دقت و با حوصله همه اتفافات و اقدامات را توضیح داد و از اقدامات خانواده و دولت ایران گفت.
روزهای آخر سوالها درباره پیگیری سرنوشت صریحتر شده. جوابهای ما هم! با این شرایط، غرفه دادن مسئولان و غرفه گرفتن ما از سال بعد، سختتر به نظر میرسد.
از دوستان سال قبل که در نمایشگاه دیدیمشان و فرم پر کردند، امروز هم چند نفری آمدند. جالب اینجا بود که یکی از مراجعه کنندگان از حدود سه سال قبل با اسم ما آشنا شده بود. آن هم بخاطر مراسم شصتمین سال اشغال فلسطین که یاران صدر بخاطر پخش زنده تلویزیونی مراسم پوستر امام را آنجا پخش کردند.
فردا، آخرین روز نمایشگاه است و آخرین روز غرفه داری و دیدن دوستداران امام موسی صدر: اگر هنوز نیامده اید، فردا بیایید. دوست داریم همه یاران امام موسی صدر را ببینیم.