امام خمینی، بعد از اطلاع از ماجرای ربودن امام صدر در ابتدا به یاسر عرفات تلگراف میفرستند و یک ماه بعد از بیپاسخ ماندن از تلگراف اول، امام خمینی به حافظ اسد تلگراف میفرستند و در آن با شدت بیشتری پیگیر وضعیت امام میشوند و از اسد میخواهند شخصاً و همراه با دیگر کشورهای اسلامی وارد موضوع پیگیری شود.
هر سال و در ایام نهم شهریور، (سالروز ربودن امام موسی صدر در لیبی)، سر خط نگاهها و قلمها به سمت موضوع ربایش و بعضاً ابعاد شخصیتی ایشان میرود. موضوعی که متأسفانه در دسته بندیها صرفاً به عنوان موضوع مناسبتی به آن پرداخته میشود و در دیگر ایام سال مورد کم لطفی قرار میگیرد. بدیهی است منظور از پرداخت به ماجرای امام موسی صدر صرفاً جریان شخص ایشان و ماجرای ربودنشان نیست و تمرکز بر روی نگاه و اندیشه و نگرش عمیق دینی و مذهبی شان است.
در این بین و در این پرداختها، هر از گاهی نکات جالب و شاید مضحکی به چشم میخورد. مانند کسانی که پای میز مصاحبه نشستهاند و از امام صدر میگویند و داعیه داریهای خاصی دارند. داعیههایی مبنی بر ضد انقلاب بودن یا ضد امام [خمینی] بودن امام موسی صدر. ادعاهایی که تنها یک منبع دارد و آن هم خودشان هستند.
نگارنده به عنوان کسی که چند سالی است با پدیدهای به عنوان تاریخ شفاهی درگیر است، این پدیده را بسیار مناسب و شاید تنها روش انتقال مفاهیم و رویدادها به نسلهای بعد و مستند نگاری برای ساخت مسیر و عمق نگاه، در مورد بعضی از مسائل میداند، اما این پدیدۀ جذاب قطعاً بدون عیب و نقص هم نیست. بارها در ثبت خاطرات شفاهی با مواردی برخورد میکنیم که تشابه روایی با برخی خاطرات در دورههای پیشین دارد یا برخی موضوعها که گوینده در زمان وقوع آن حضور نداشته یا در جایی دیگر بوده است، اما در این بین، همین محتواها هم به عنوان سند و خاطره نقل میشود.
قطعاً منظور نگارنده زیر سؤال بردن همۀ نقل کنندگان و نگارندههای این ژانر جذاب [تاریخ شفاهی] نیست. ولی این اشکال به عنوان یکی از اشکالات جدی به این موضوع قابل طرح است. عموماً ما وقتی به سراغ این نوع نگارش میرویم که منبع مکتوب یا مصوری نداریم. بدیهی است کسی که به سراغ او رفتهایم سن و سالی از او گذشته است و طبیعی است در به یاد آوردن خاطرات دچار اختلال و مشکل شود.
حالا در بین همین خاطرات شفاهی عدهای معتقدند امام موسی صدر مخالف نظری و فکری با حضرت امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی بوده است. عدهای پا را فراتر گذاشته و داعیههای کذایی تری هم دارند که به نظر، به طولانی شدن مطلب میانجامد. با این اوصاف و با فرض مورد قبول بودن ادعاهای این عزیزان یک سؤال مطرح میشود: اگر امام موسی صدر مخالف اندیشهای و نظری حضرت امام خمینی بوده است، دلیل پیگیریهای ایشان بعد از ماجرای ربودن امام صدر چه بوده است؟
امام بعد از اطلاع از ماجرای ربودن امام صدر در ابتدا به یاسر عرفات [رهبر وقت جنبش آزادی بخش فلسطین] تلگراف میفرستند. (۱) یک ماه بعد از بیپاسخ ماندن از تلگراف اول، امام خمینی به حافظ اسد تلگراف میفرستند و در آن با شدت بیشتری پیگیر وضعیت امام میشوند و از اسد میخواهند شخصاً و همراه با دیگر کشورهای اسلامی وارد موضوع پیگیری شود. (۲) این پیگیریها ادامه پیدا میکند و امام این بار به خود معمر قذافی تلگراف میزنند و با لحنی خاص از قذافی در مورد وضعیت امام موسی صدر سؤال میکنند. (۳)
این پیگیریها به همین جا ختم نمیشود و این پیگیریها را بعد از پیروزی انقلاب و در اسفندماه در مدرسه علوی [همان روزهای اول بعد از پیروزی انقلاب] ادامه میدهند و در سخنرانی شان در حضور عبدالسلام جلود (۴) به صراحت میگویند: «ما نگران سرنوشت امام موسی صدر هستیم و میخواهیم به محض بازگشت به لیبی به سرهنگ قذافی بگویید هر چه زودتر در مورد سرنوشت امام موسی صدر رسیدگی کند» (۵) بدیهی است سخنرانی در روزهای اول انقلاب باید دارای موضوعاتی باشد که برای انقلاب و شخص حضرت امام از درجه اهمیت بالایی برخوردار باشد.
این پیگیریهای امام تا سالهای بعد هم همچنان ادامه دارد که به نظر میرسد آوردن این چند نمونه به عنوان مشتی از نمونه خروار کفایت کند. با وجود این و با تکرار پیگیریها آیا مطرح کردن مخالفت امام صدر و امام خمینی (ره) و داشتن اختلاف فکری و نظری محلی از اعراب دارد؟
همۀ این موارد در حالی است که نگارنده نمیخواهد به ماجرای اولین مصاحبۀ امام خمینی با یک نشریۀ خارجی اشاره کند، و آن را نادیده بگیرد. مصاحبۀ نشریۀ فرانسوی لوموند که در اردیبهشت ۱۳۵۷ با پیگیریهای امام موسی صدر با امام خمینی (ره) انجام شده و همان مصاحبه را میتوان سرآغاز رسانهای شدن نهضت انقلاب اسلامی در خارج از مرزهای ایران دانست.
با همۀ این تفاسیر آیا ممکن است که دو نفر به لحاظ نظری و عقیدتی با هم مشکل و تضاد داشته باشند ولی در راستای اهداف یکدیگر قدم بردارند؟
------
۱) صحیفه امام – شهریور ۱۳۵۷ – تلگراف به یاسر عرفات
۲) صحیفه امام – اول مهر ماه ۱۳۵۷ – تلگراف به حافظ اسد
۳) صحیفه امام – ۲۷ مهر ماه ۱۳۵۷ – تلگراف به معمر قذافی
۴) معاون معمر قذافی
۵) سخنرانی امام در مدرسه علوی- اسفند ۱۳۵۷