امام موسی صدر و هویت‌بخشی به شیعیان لبنان
امام موسی صدر و هویت‌بخشی به شیعیان لبنان
پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله علوی بروجردی
مؤلف: آیت الله سید محمدجواد علوی بروجردی
تعداد مشاهده :‌ ۴۲۲۴
ایشان به شیعیان لبنان هویت بخشیدند. کار مرجعیت فقط اخذ وجوهات و پرداخت شهریه و تدریس نیست. مرجعیت، رهبری جامعه شیعه است. جوامع شیعی نیز در همه جا اکثریت نیست؛ بلکه در بسیاری از جوامع در اقلیت اند. در چنین شرایطی تعامل با گروه ها و طوایف دیگر، هنری است که امام موسی صدر این هنر را بسیار خوب عرضه کردند.
حضرت آیت­ الله امام موسی صدر، شخصیت ممتاز و خاصی داشتند. بنده از فعالیت­‌ها و اهدافشان و آنچه در لبنان بر ایشان گذشته و از افراد و افکاری که در مقابلش بودند، کاملاً خبر دارم. ایشان حتی وقتی که در لبنان در اوج عزت و احترام قرار داشتند، در ‌‌نهایت مظلومیت بودند و قدرش شناخته نمی‌­شد و کسی نمی‌­دانست که رسالت او چیست. 

ایشان به شیعیان لبنان هویت بخشیدند. کار مرجعیت فقط اخذ وجوهات و پرداخت شهریه و تدریس نیست. مرجعیت، رهبری جامعه شیعه است. جوامع شیعی نیز در همه جا اکثریت نیست؛ بلکه در بسیاری از جوامع در اقلیت­اند. در چنین شرایطی تعامل با گروه­‌ها و طوایف دیگر، هنری است که امام موسی صدر این هنر را بسیار خوب عرضه کردند. 

شیعیان در جامعۀ لبنان، هم از نظر اقتصادی و هم از نظر فرهنگی در سطح بسیار پایینی بودند. من شاهد بودم که آیت­الله صدر به اصفهان رفتند تا برخی طراحان و بافندگان فرش را به جنوب لبنان ببرند تا قالی­بافی را به زنان شیعه تعلیم دهند. از نظر فرهنگی نیز مجلس اعلای شیعه را بنیان گذاشت و آن را در جامعه لبنان به رسمیت شناساند؛ به گونه­ای که با وجود در اقلیت بودن شیعه در نظام لبنان، از نظر ثقافی و فکری بر همه جوامع مسیحی و سنی غلبه داشت. ایشان این گونه به فکر اقتصاد و فرهنگ شیعیان لبنان بود. 

تعاملات سیاسی و فرهنگی امام موسی صدر

آیت­ الله صدر نمونۀ یک روحانی زنده و تأثیرگذار در جامعۀ شیعه بودند و با پیروان ادیان و مذاهب دیگر همچون مسیحیان و یهودیان، تعاملات خاصی داشتند. [۱] امام موسی صدر در تعامل خود با جامعه عظیم اهل سنت چنان عمل می‌­کرد که حتی یک برخورد بین علمای شیعه و سنی پیش نیامد. البته کسانی بودند که سخنان اختلاف­انگیز می‌­زدند، اما ایشان مدیریت می‌­کردند. در مجلۀ «حریم امام» مقالات خوبی دربارۀ ایشان نوشته شده بود؛ اما این کار‌ها برای آن شخصیت فوق­العاده کافی نیست. دربارۀ دوران طلبگی در قم و شخصیت باتقوای ایشان و... مطالب زیادی گفته شده و این مسائل دربارۀ دیگران هم مطرح است؛ اما اهمیت امام موسی صدر، به حضورش در لبنان و فعالیت­های فرهنگی و اجتماعی­اش در آنجاست تا زمانی که به لیبی رفتند. 

سفر به لیبی هم در راستای تعاملات ایشان با رهبران عرب بود. در آن زمان فلسطینی­‌ها به اسرائیل موشکی می‌­انداختند و آن‌ها هم در مقابل، مناطق شیعیان را موشکباران می‌­کردند. ایشان در این زمینه با سران عرب در تعامل بود. برخی از این سران، همچون جمال عبدالناصر افراد فهیمی بودند. من از خود آیت­الله صدر شنیدم که ایشان در مصر در مجلسی که جمال عبدالناصر هم حضور داشت، سخنرانی زیبایی ارائه کردند. پس از پایان سخنرانی، عبدالناصر برخاستند و ایشان را در آغوش گرفتند و بوسیدند. اما برخی دیگر از سران عرب این گونه نبودند. 

این دورۀ فعالیت­های امام موسی صدر و تعامل ایشان با طوایف و مذاهب مختلف، یک درس و الگوی عملی برای طلبه­های امروز است که وقتی به شهری می‌­روند و افرادی هستند که با افکار ایشان هم­خوانی ندارند، بتوانند با آن‌ها تعامل داشته باشند. این بعد زندگی آیت­الله صدر بسیار درس­آموز است و باید به این ابعاد شخصیتی ایشان بیشتر پرداخت. 

کارشکنی‌ها درباره پیگیری وضعیت آیت‌الله صدر

امام موسی صدر شخصیت بسیار بزرگ و تأثیرگذاری بودند که متأسفانه قدر ایشان، حتی بعد از جمهوری اسلامی هم شناخته نشد و از شرایط و زمینه­هایی مثل روابط دوستانه ایران و لیبی پس از انقلاب و در دوران جنگ، برای حل این مسئله به­خوبی استفاده نشد. با اینکه افراد بیت آیت­الله صدر تلاش­هایی کردند و امام هم حاضر شدند هیئتی را برای این کار بگذارند، اما عواملی در قم جلوی این فعالیت­‌ها را گرفتند. امروز هم چندان پیگیری نمی‌­شود و اراده­ای برای این کار وجود ندارد. در لیبی هم دولت مسئولی که جوابگو باشد نیست. به هر حال، هر کسی که در زمان قذافی کشته شده بود، یک قبری دارد و افرادی که در مسئلۀ امام موسی صدر دست داشتند، اطلاعاتی دارند؛ اما متأسفانه در بین ما اراده­ای برای پیگیری آن وجود ندارد. 

دولت لیبی دولت ضعیفی است؛ اما در عین حال سلفی­‌ها قوی هستند و فعالیت گسترده­ای دارند. آنان نه­تنها می‌­خواهند شخصیت شاخصی در شیعه نباشد، بلکه افراد شاخص گذشته ما را هم که می‌­توانند امروز تأثیرگذار باشند، حذف می‌­کنند؛ اما نه فقط حذف فیزیکی، بلکه حذف عنوانی و فکری، تا اینکه نام و یادشان هم از افکار شیعیان بیرون برود. بنابراین، مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، وظیفۀ سنگینی در معرفی این سرمایۀ عظیم شیعه دارد که باید از روش­های ابداعی و مناسبی در این زمینه استفاده شود.

متأسفانه تفکری که در مقابل آیت­الله صدر ایستاده بود، در‌‌ همان اوایل انقلاب در ایران هم غلبه کرد. کسانی همچون جلال­الدین فارسی حاضر بودند برای حمایت از برخی گروه­های فلسطینی که در آن روز اسمی از دین و اسلام نمی‌­بردند، شیعه و آیت­الله صدر را منکوب کنند. آقای مرتضی خاموشی، (از هم­کلاسی­های ما در مدرسه علوی تهران، که در آمریکا با آقای چمران در انجمن اسلامی بود و بعد‌ها به مجاهدین و فدائیان پیوست) به اردوگاه­های فلسطینی رفته بود و از بعضی بی­قیدی­‌ها و هرزگی­‌ها در آنجا قضایایی را بیان می‌­کرد. 

برخی از همین افرادی که در ایران مخالف امام موسی صدر بودند، فرمانده این گروه­‌ها بودند. شراب­خواری و هرزگی در این اردوگاه­‌ها از نظر ایشان مسئله­ای نبود، اما ملاقات و مراودات امام موسی صدر با برخی سران عرب بهانه­ای برای کوبیدن ایشان بود؛ تا جایی که احتمال هم­دستی برخی از ایشان با قذافی در ربودن امام موسی صدر مطرح شده است. بعضی از این افراد از لبنان هواپیمای دربست می‌­گرفتند و به لیبی می‌­رفتند. این پول­‌ها از کجا می‌­آمد؟ اصلاً قرار بود که آیت­الله صدر از گردونه حذف شود. 

امام موسی صدر، تجسم مدیریت و تدبیر

آیت­الله صدر تجسم عینی تدبر و مدیریت بود. اگر امام موسی صدر در زمان انقلاب در ایران بودند و گروه­های مخالف فعال نبودند یا کنار زده می‌­شدند، جمهوری اسلامی امروز چیزی غیر از آنچه اکنون هست، می‌­بود. اگر ایشان امروز که دچار بحران مدیریت هستیم حضور داشتند، با تدبیر قوی و فکر بلند خود بسیار اثرگذار می‌­بودند. واقعاً از دست دادن ایشان خسارت بسیار بزرگی بوده است. مسئله این نیست که ایشان چه تحصیلاتی داشته یا به چه مرتبه­ای رسیده بودند یا اگر در قم می‌­ماندند مرجع می‌­شدند؛ بلکه بالا‌تر از این‌ها، هنر ایشان تشخیص موقعیت حساس لبنان و شیعیان آن و احساس مسئولیت درباره آن‌ها بود. لبنان کشور کوچکی بود، اما ایشان تشخیص داد که آنجا مرکز فرهنگی و ثقافی کشورهای عربی است. از این رو، به لبنان رفت و رهبری جامعه شیعه را بر عهده گرفت و تفکر شیعه را که آن روز مطرح نبود، ارائه کرد. 

نقش آیت‌الله صدر در تقریب شیعه و سنی

بنده در همایشی که به مناسبت تقریب بین مذاهب در بحرین برگزار شده بود حضور داشتم. آقای قرضاوی، که آن روز از طرفداران نظریه تقریب بودند، در سخنانی در خصوص تأیید تقریب بین شیعه و سنی، اظهار کرد: من قبلاً دیدگاهم درباره تقریب مثبت نبود؛ حتی در یکی از سخنرانی­‌هایم شیعیان را به پرستش خاک و مهر متهم کردم. پس از آن سخنرانی، امام موسی صدر هنگام نهار نزد من آمد و با هم گفت­وگو کردیم. ایشان دربارۀ عقاید شیعه و سجده بر مهر صحبت کرد و حتی برای من اثبات کرد که اهل سنت هم در باب وجه الارض باید به خاک سجده کند؛ چراکه سجده به فرش معنا ندارد. شیعه «ارض» را به معنای خاک می‌­گیرد؛ خاک را هم که نمی‌­توان روی فرش ریخت و سجده کرد. آن را با آب مخلوط می‌­کنند و به صورت مهر درمی­آورند. بعد ایشان منابعی به من معرفی کردند و کتاب­هایی برای من فرستادند. من با مطالعۀ آن‌ها فهمیدم که چقدر نگاه ما به شیعه سطحی بوده است و گمان می‌­کردیم که آن‌ها نسبت به مهر تعبد دارند. حتی به این نتیجه رسیدم که ما هم باید این دیدگاه را در بحث­های خود مطرح کنیم. در سفر بعدی که آیت­الله صدر را دیدم، گفتم: نظر شما را قبول کردم و حرف خودم را پس گرفتم و دیگر آن را مطرح نمی‌­کنم. امام موسی صدر هم گله کردند و فرمودند: ما که شیعه هستیم، همه کتاب­های اصلی اهل سنت را در کتابخانه­های خود داریم؛ چرا تا آن روز که من کتاب­های شیعه را برای شما فرستادم، «جواهر» و «حدائق» را ندیده بودید؟ 

امام موسی صدر شخصیت فوق­العاده­ای بودند و در سطوح مختلف با گروه­های متفاوت ارتباط داشتند. با سیاستمداران، علما، محققان و تودۀ مردم با هر کدام به گونه­ای تعامل داشت. امروز جامعۀ شیعه به چنین شخصیت­هایی نیاز دارد و فقر این شخصیت­‌ها کاملاً احساس می‌­شود و باید به تربیت این افراد همت گماشت. 

مسئلۀ دست دادن با زنان و دیدگاه آیت‌الله بروجردی

درباره آیت­ الله صدر اتهاماتی مطرح شده است؛ مانند اینکه ایشان با زن­‌ها دست می‌­دادند. آیت­الله منتظری به بنده می‌­گفتند: «در محضر آیت­الله بروجردی نشسته بودم. یکی از محققان ایرانی که در مرکز اسلامی آلمان فعالیت می‌­کرد، خدمت ایشان آمد و گفت: در آلمان زنان و مردان مختلفی که همه آن‌ها مسلمان هم نیستند، به مرکز اسلامی ما می‌­آیند و گاهی از اوقات برخی از این زنان دستشان را برای مصافحه به سوی ما دراز می‌­کنند و ما نمی‌­توانیم دست بدهیم. آن‌ها نمی‌­فهمند که چرا ما دست نمی‌­دهیم و این مسئله موجب هتک آن‌ها می‌­شود و ما که می‌­خواهیم جاذبه ایجاد کنیم، با این کار تنفر ایجاد می‌­کنیم. آیت­الله بروجردی گفتند: اگر شما احساس می‌­کنید که دست ندادن شما باعث هتک می‌­شود، مانعی ندارد که دست بدهید. بعد فرمودند: حکم حرمت دست دادن با زن اجنبیه، برای حفظ حرمت اشخاص، هرچند مسلمان نباشند، ساقط می‌­شود». 

آیت­الله منتظری همچنین نقل می‌­کردند که شیخ محمد تقی قمی که در مصر فعالیت می‌­کردند، خدمت آیت­الله بروجردی آمدند و گفتند: «گاهی از اوقات برخی از سفارتخانه­‌ها مثل سفارت هلند به مناسبت روز ملی­شان، که همه سفرا و شخصیت­های مختلف را دعوت می‌­کنند، ما را هم به­عنوان نمایندۀ شما در مجلس تقریب دعوت می‌­کنند. ما هم دسته­گل می‌­خریم و به سفارت می‌­رویم. گاهی از اوقات سفیر می‌­خواهد مثلاً سفیر آمریکا و همسرش را که همراه اوست معرفی کند. آن‌ها هم دستشان را دراز می‌­کنند که دست بدهند. ما چه کار کنیم؟ اگر دست ندهیم، موجب هتک آن‌ها می‌­شود». آیت­الله بروجردی فرمودند: «اگر موجب هتک می‌­شود، اشکالی ندارد؛ دست بدهید». 

آیت­الله منتظری گفتند: بعد آقای بروجردی فرمودند: «من تعجب می‌­کنم که فقهای ما ادلۀ نظر را حمل کردند به صورت ریبه؛ چرا در ادله لمس این انصراف را قائل نشدند». از این سخن روشن می‌­شود که دیدگاه آیت­الله بروجردی نه­فقط به دلیل مسئلۀ هتک است، بلکه اساساً اشکال مبنایی در این خصوص دارد. آیت­الله امام موسی صدر نیز یک فقاهت و درایتی در اخبار داشتند و به‌‌ همان دیدگاه آیت­الله بروجردی رسیده بودند. نباید توقع داشته باشیم کسی مثل آیت­الله صدر که به دعوت مسیحیان به اجتماعات و مراسم­های آن‌ها می‌­رود و به­جای کشیش سخنرانی می‌­کند و بسیار مورد استقبال قرار می‌­گیرد، مثل کسی که در قم نشسته است عمل کند. 

امام موسی صدر، امید و پشتوانۀ شیعیان

ایشان در سفری که برای دیدار با پادشاه عربستان به این کشور سفر کرده بودند، برای زیارت مسجدالحرام به مکه مشرف شدند. در آنجا شیعیان ایرانی و غیرایرانی به دور آیت­الله صدر جمع شده بودند و او هم برای آن‌ها صحبت می‌­کرد. ایشان یک سر و گردن از بقیه بلند‌تر بودند. به نقل از دوستان، این منظره و حضور امام موسی صدر در میان آن جمعیت، نوعی آرامش قلبی به ما می‌بخشید و با دیدن او احساس می‌کردیم که شیعه بی‌کس نیست. ایشان واقعاً برای شیعه شخصیت ویژه‌ای بودند و در افق‌هایی حرکت می‌کردند که پیشینیان نرفته بودند. زندگی ایشان مجموعه‌ای از موفقیت‌ها و ناکامی‌ها و نامرادی‌ها و ناسپاسی‌ها بود و باید تلاش شود که این ابعاد شخصیتی و زندگی ایشان ترسیم گردد. خاندان صدر خاندان شاخصی است. خود ایشان نیز تحصیلات بسیار بالایی داشتند و پیش از عزیمت به نجف و لبنان، از نویسندگان متبحر و از بنیان‌گذاران نشریه «مکتب اسلام» بودند. 

به هر حال، ‌ ما هنوز هم امیدوار هستیم. بنده هرگاه در روزنامه‌ای مطلبی دربارۀ ایشان می‌بینم، تا آخر آن را مطالعه و پیگیری می‌کنم. امیدوار بودیم با رفتن قذافی، فرج و گشایشی حاصل شود؛ اما اوضاع لیبی بسیار بد‌تر شده است. البته مسئلۀ مرگ هم در مکتب شیعه حل‌شده است. حضرت علی‌اکبر خطاب به سیدالشهداء – علیه‌السلام – عرض کردند: «اولسنا علی الحق»؟ آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمودند: چرا. آن‌گاه علی‌اکبر عرض کردند: «فإذن لاابالی بالموت». ‌ بزرگان ما با مرگ از بین نمی‌روند و چیزی از آن‌ها کم نمی‌شود؛ آنچه ماندگار و تأثیرگذار است، حیات معنوی ایشان است. مهم این است که آیت‌الله صدر در این دورۀ زمانی واقع شدند و شیعه را در لبنان احیا کرد و به تحرک واداشت. امروز اگر شیعه در لبنان موفقیت‌هایی دارد، مرهون این شخصیت گران‌قدر است. خوشبختانه حزب‌الله لبنان هم با درک این مسئله، ‌ قدردان این شخصیت بزگوار هستند و از ایشان تجلیل می‌کنند. البته علمای بزرگی در تاریخ تشیع لبنان نقش داشتند؛ مرحوم شرف‌الدین، سید محسن امین، محقق کرکی و...؛ اما در دوران جدید، امام موسی صدر آغازگر حرکت شیعه در لبنان است. به همت ایشان، شیعیان لبنان که در اقلیت بودند، در جایگاه اکثریت قرار گرفتند. 

شهید چمران، پرورش‌یافتۀ مکتب آیت‌الله صدر

یکی از عاشقان و ارادتمندان خاص امام موسی صدر، شهید دکتر چمران بود. شدت علاقۀ ایشان به آیت‌الله صدر چنان بود که‌گاه وقتی درباره ایشان صحبت می‌کرد چشمانش پر از اشک می‌شد. چمران خود از پایه‌گذاران انجمن اسلامی آمریکا بود؛ اما وقتی به لبنان آمدند و نفس آیت‌الله صدر به ایشان خورد، تحولی در او ایجاد شد که تا آخر این تحول باقی بود. با این حال، ایشان هم در ایران شدیداً تحت فشار مخالفان امام موسی صدر قرار داشت. 

شهید چمران چند ماه قبل از شهادتشان به قم آمده بودند. از آنجاکه ایشان یک مجموعه درست کرده بودند و به داخل خاک عراق می‌رفتند و عملیات پارتیزانی انجام می‌دادند، به ایشان می‌گفتم: شما که چنین افرادی تربیت می‌کنید، خودتان وارد عملیات‌ها نشوید و خود را در معرض خطر قرار ندهید. ایشان دو مطلب بیان کردند. اول اینکه اینجا جبهۀ حق و باطل است و چه بهتر که مرگ ما در جبهۀ حق باشد. نکتۀ دیگر اینکه از فشار‌ها گلایه کردند و گفتند: خیلی اذیتم می‌کنند. دیگر صبرم تمام شده است. 

خاندان صدر، خاندان فضیلت و بزرگی

آیت‌الله صدر شخصیت بسیار جامعی داشتند و از آن افرادی بودند که وقتی درباره آن‌ها صحبت می‌شود، انسان جذبشان می‌شود. تعجبی هم ندارد. ایشان فرزند آیت‌الله سید صدرالدین صدر هستند. پدر ایشان به همراه آیت‌الله خوانساری و آیت‌الله حجت از مراجع سه‌گانه زمان رضاخان بودند و آیت‌الله صدر در رأس ایشان بود. در این زمان حوزه شدیداً تحت فشار و خفقان رضاخان بود؛ به گونه‌ای که وقتی یکی از علما به نام حاج‌شیخ پناهی از دنیا رفت، اجازۀ برگزاری مجلس ترحیم برای ایشان داده نشد و مجلس ترحیم ایشان را به هم زدند. در چنین شرایطی این مراجع بزرگوار حوزه را حفظ کردند. 

پس از سقوط رضاخان در شهریور ۱۳۲۰، فعالیت کمونیست‌ها و حزب توده بسیار شدت یافته بود و حوزه در معرض انواع فشار‌ها و تهدید‌ها بود. آیت‌الله سید صدرالدین صدر به همراه مراجع دیگر، برای جلوگیری از فروپاشی حوزه، اقدامات بسیاری انجام دادند. در مهم‌ترین اقدام که ازخودگذشتگی بزرگی بود، آیت‌الله بروجردی را به قم دعوت کردند و مرجعیت و مدیریت حوزه را به ایشان سپردند. وقتی آیت‌الله بروجردی به قم آمدند، آیت‌الله صدر جای خودشان را به ایشان دادند. 

خاندان صدر چنین خاندانی است؛ اما در مجموعه این خاندان، امام موسی صدر یک ستارۀ فروزان ویژه‌ای است. امیدوارم که ان‌شاءالله خداوند ایشان را در هر شرایطی که هستند، حفظ و یاری کند. گاهی از اوقات برخی کنایه می‌زنند که دیگر امام موسی صدر تمام شده و تلاش‌هایی که دربارۀ ایشان می‌شود، بی‌فایده است؛ اما این‌ها توجه ندارند که زندگی و آرمان‌های آیت‌الله صدر باید به‌عنوان یک درس و مکتب بماند. 

والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته.
---------------------------------------------

[۱]. البته این گونه تعاملات، امر تازه و عجیبی نبود؛ بزرگان مراجع ما در گذشته نیز چنین تعاملاتی داشتند. برای مثال، آیت­الله بروجردی دربارۀ یهودیان بروجرد تعامل ویژه­ای داشتند. در آن زمان محلۀ مسلمانان بین محلۀ یهودی­‌ها و قبرستانشان واقع شده بود و هرگاه یک یهودی فوت می‌­شد، آن‌ها مجبور بودند جنازه مرده­شان را از محلۀ مسلمانان عبور دهند. در این میان برخی از مسلمانان جمع می‌­شدند و به جنازۀ یهودی سنگ می‌­زدند. آیت­الله بروجردی مردم را از این کار نهی کرد؛ ولی کسی توجه نکرد. به همین دلیل هر وقت یک یهودی فوت می‌­شد، آیت­الله بروجردی به محلۀ یهودی­‌ها می‌­آمد و پشت سر جنازۀ یهودی راه می‌­افتاد تا به قبرستان برسند. ایشان آن­قدر این کار را تکرار کرد تا مردم از آن کار خود دست برداشتند. این روش بزرگان ما بوده است که فراموش شده بود.
  نظرات

نظری وجود ندارد. اولین فردی باشید که نظر می‌دهد.
نظر جدید
نام
پست الکترونیکی
وب سایت
عنوان
نظر
CAPTCHA image
عبارت بالا را وارد کنید. (به حروف کوچک و بزرگ حساس است.)