نوشتۀ امام موسی صدر برای سالگرد درگذشت علامه شرف الدین
امام موسی صدر این متن را به مناسبت هفتمین سالگرد درگذشت علامه سیدعبدالحسین شرفالدین در تاریخ ۱۹۶۵/۱/۱ نوشته است. متن فارسی این نوشته با ترجمه علی حجتی کرمانی در کتاب «نای و نی»منتشر شده که در ادامه می خوانید.
«روزهـا و سالها بیهوده کوشیدند تا تو را از قلبهای مـا دور نگه دارند. ای غایبِ بزرگ، پس از دفن تو خاک خواست چهره نورانیات را از زندگی ما پنهان کند. تحولات و تغییرات عمیقی که در جامعه ما رخ داد و همهچیز را دگرگون ساخت، خواستند آثار گرانقدر تو را از میان ما بردارند. این عوامل به عبث کوشیدند که خاطره پرشکوه تو را از ذهن ما بزدایند. علیرغم همه اینها، تو هماکنون در میان ما و با مایی. در نزد ما حضور داری، راهمان را روشن میسازی، ارشاد و هدایتمان میکنی و به اعمال و رفتارمان برکت میبخشی.
تو ای ناپیدای حاضر، ما صدای لطیف و دلنشینت را میشنویم که به نیکیها امر و از بدیها نهی میکنی. چهره نورانی و خستهات را مینگریم که در روزهای سخت بر ما نور میتاباند و این روزها را سرشار از امید و نشاط میکند و در شبهای هولناک و وحشتزا، به خشوع و نمازمان برمیانگیزاند. در هر مصیبت و بحرانی دستهای باز و مهربانت را میگیریم و در محنتها و نبردها تپش تند قلبت را میشنویم. سخنان جاویدانت گوش فلک را پر کرده و به ما قواعد پیمودن راه راست را مینماید. کتابهای پرمحتوایت، چونان پرچمی بر بام بلند جهان اسلام، از اندونزی تا غنا و از قاهره تا سومالی برافراشته شده و در اهتزاز است. این قهرمانیهای تو بود که وجدان هممیهنانت را بیدار ساخت و به حرکت درآورد و ایشان را فردفرد و گروهگروه بهسوی قیام برای خدا فراخواند.
این اخلاق پیامبرگونه تو بود که مسئولان و بزرگان را به لرزه انداخت و به ایشان راه راست و طریق نمونه را نشان داد. این کوششهای شامخ و گرانقدر تو در مجتمع آموزشی جعفریه است که هر صبح و شام فریاد برمیآوَرَد و بر ما در مسیر تحمل مسئولیتهای خطیرمان نهیب میزند و سنگینی بار امانت را گوشزدمان میکند و به قلبهایمان الهام میدهد که هان! باید علما اینچنین عمل کنند. بالأخره، این نیروی ایمان قدرتمند و بلند و برانگیزاننده تو بود که راهها را یکی پس از دیگری برایمان باز کرد و به پیشمان خواند و بهسوی آسمان عروجمان داد.
پیشوای من، خاندانت تو را پدری دلسوز و مهربان میشناختند. در خانهات از همگان، از هرجا و از هرمکان، پذیرایی میکردی. اصحاب و دوستانت تو را مربی و مرشدی میشناختند که حتی لحظهای از اندرز و نصیحت و هدایت بازنایستاد، و کشورت تو را مصلحی میشناسد که امربهمعروف و نهیازمنکر میکرد و شعایر اسلامی را برپا میداشت؛ مظلوم و ستمدیده را یاری و در میان مردم بر اساس قسط و عدل داوری میکرد. وطن تو را پیشوایی انقلابی و مبارزی میشناخت که در راه نبرد با استعمار، همه سعی و توان خویش را مبذول داشته و از جبروت و تفرعن استعمارگران و حیله و مکر دشمنان هراسی به دل راه نداده و در برابر جنگ سرد دشمن داخلی مردانه مقاومت کرده است.
جهان تو را خورشیدی میشناخت که افقهای دور و گسترده را روشن ساخته و با انتشار رسالهها و کتابهای ارزشمند، روایت حق و داستان زندگی ایدهآل را در گوش جهان فروخوانده است. تاریخ تو را صفحه تابناکی شناخت که در آن هیچگونه ابهام و تحریفی نبود؛ مَطلعِ فصلی بیمغالطه و مدخل کتابی که در آن میانِ واقع و وهم فرق گذاشته بود. هماکنون تو در پیشگاه خداوند به آنچه به تو عطا شده است خشنود و متنعمی و به آنان که هنوز به تو ملحق نشدهاند بشارتدهندهای. تو آفریننده و مبدع و مبتکر بودی و به زندگی جاوید و ابدیت پیوستی.
مولای مـن، انـدیشههای تابنـاکت را در کتابهای جاویدانـت منعکس و به ما هدیه کردی. همه نیرویت را به مؤسسات عظیم خود منتقل و ما را از آنها بهرهمند ساختی. احساسات ظریف و عواطف لطیف و روحیات ژرفت را به ما انتقال دادی و مفاسد و امور ما را اصلاح و کمبودهای جامعه ما را جبران کردی. اخلاقِِِ گرامی و عظیم تو در پیشرفت حق، شکوه و گستردگی زیباییها، آرامش و سکون دلها، تسلی و سکینه قلبهای محزون، آسایش پناهندگان و اصلاح امور مردم، تبلور یافته است.
کل وجودت اینک در کمال جامعه ما تجسم یافته و تو هرآنچه داشتی به ما بخشیدی. پیکر پاک و خسته و رنجدیدهات را به سرچشمۀ علمت، باب مدینه العلم، به شهر نور و ولایت، به نجفاشرف، حمل کردند تا دلهای ما را همواره مجذوب سازی و از رابطه ایمانی عمیق ما در تمسک به کشتی نجات و یکی از ثقلین صیانت کنی. تو رفتی، اما پس از آنکه همهچیز به ما دادی. تو، در حیات و ممات، سببساز بزرگی و ارتقا بودی. مرگ تو برای ما اسوه و نمونه است، همانطور که زندگیات نیز الگو بود.»