۴ روایت از نقش امام موسی صدر در مراسم تدفین و چهلم دکتر علی شریعتی را به مناسبت ۲۹ خرداد، سالروز درگذشتش می خوانید.
روایت اول: پوران شریعت رضوی، همسر دکتر علی شریعتی (۱)
* سلام و درود بر آقا موسی صدر که واقعا مثل برادرم دوستشان داشتم و دارم و همیشه به وجودشان افتخار میکنم و مایه افتخار همه هستند.
* در یک شرایط روحی و روانی بسیار بدی که ما در آن ایام داشتیم که من در ایران بودم و بچهها هر کدام در یک سر دنیا بودند و بعد وارد یک شهر غریب شدیم و با مسائلی که قابل پیشبینی نبود رو به رو بودیم، تقدیر و سرنوشت ما را به سوی زینبیه و لبنان کشانید. آقا موسی صدر مثل کوه پشت سر ما بودند و به خاطر ایشان بود که آن تشییع جنازه بر قرار شد و جنازه دکتر شریعتی را در زینبیه شام پذیرفتند.
* لحظهای که وارد فرودگاه دمشق شدیم، من بودم و احسان و مونا. در سالن تشریفات به خاطر لطف آقا موسی از ما استقبال کردند و ارتباط با اوقاف سوریه هم توسط ایشان بود. شب اول در اتاقهای کنار حضرت زینب خوابیدیم و بعد به خانه آقای صدر رفتیم. در منزل امام موسی صدر ما احساس میکردیم که در کشور خودمان هستیم؛ در بین فامیل خودمان هستیم و غربت را احساس نمیکردیم. محبتهای پری خانم [همسر امام صدر] و سفرههای گرمی که میانداختند، بچهها و مخصوصا ملیحه که با مونا همسن بودند و با هم صحبت میکردند و سر مونا گرم میشد... آن قدر که ما در آن شرایط از آقا موسی صدر محبت دیدیم، در دیار و کشور خودمان ندیدیم.
روایت دوم: سوسن شریعتی (۲)
* در مراسم چهلمی که امام موسی صدر برای دکتر شریعتی در بیروت برگزار کرد سه کتاب از ترجمۀ آثار دکتر را جلوی مادرم گذاشت. حج، شهادت و دعا که همان نیایش است. با کمک ایشان این سه کتاب ترجمه شد و داغ داغ و از تنور درآمده در روز مراسم چهلم به ما دادند و ما هنوز هم آن چاپ را داریم. من آن زمان نوجوانی ۱۶ ساله بودم و الان که به قصه نگاه میکنم طبیعتاً آن را جور دیگری میبینم.
* این ترجمه در زمانی اتفاق افتاد که علیه شریعتی نامهها مینوشتند و برگزاری مراسم بزرگداشت او مخالفان زیادی داشت. ولی با این حال امام موسی صدر کتابها را ترجمه کردند و در مراسم به مادرم دادند و فکر میکنم این اولین ترجمه آثار دکتر به عربی بود.
* و اینگونه است که ما میتوانیم شخصیت امام موسی صدر را الگویی بدانیم که هیچ چیز او را نترساند.
* قبل از مراسم چهلم، ترجمههای آثار دکتر (شریعتی) شروع شده بود. ما برای مراسم چهلم رفتیم لبنان. یادم هست که عرفات رفت بالا، برای اولین بار بود که آمده بود. کل سالن کف میزد و پا میکوبید.
* برای اولین بار بود که عرفات و آقا موسی بعد از مدتها با هم و در کنار هم بودند... بعد که عرفات رفت بالا دقیق یادم است که چقدر زیبا گفت که ترجمهاش این است: «تیمم حرام است، آنجا که آب است» ضربالمثل عربی است به این معنی که جایی که آقا موسی صدر هست، من نباید حرف بزنم! باز جمعیت فریاد میزد و پا میکوبید و میخواند که: «بطل الثوره و الثوار؛ سید موسی و ابوعمار».
* منیر شفیق صحبت کرد و آقا موسی و احسان هم صحبت کردند و نهضتهای آزادی بخش دیگر هم پیام داده بودند.
روایت سوم: سارا شریعتی (۳)
* دوست دارم بهترین سکانسی را که در ذهنم هست بگویم. یادم میآید مجلس خیلی عظیمی بود. من کاملاً تماشاچی بودم و نه صاحبعزا. من که سیزده سال داشتم، کاملاً متحیر بودم و مثل یک تماشاچی مدام دور و برم را نگاه میکردم. چند نفر از دوستان ما را هدایت کردند که کجا بنشینیم. فکر میکنم ردیف دوم بودیم و در ردیف اول امام موسی بود، شیخ محمد یعقوب بود، مادرم، یاسر عرفات و سخنرانان دیگر مجلس.
* یادم می آید که مرتب دور و بر را نگاه می کردم که ببینم چه خبر است و ماجرا چیست. کاملاً احساس میکردم که به یک میتینگ بزرگ آمدهام. فقط ۲ لحظه برایم تکان دهنده بود، یکی وقتی شیخ یعقوب صحبت کرد و خیلی زیبا صحبت کرد و من میخکوب شدم. سخنرانیاش خیلی برای من عجیب بود و کاملاً در ذهن من ماند. من نمیشناختمشان و وقتی پرسیدم که ایشان چه کسی هستند؟ گفتند به ایشان میگویند شیخ سرخ.
* و بعد عرفات آمد. میگفتند خیلی مهم است چون یک پیوند بین أمل و فتح خواهد بود و تأثیرات سیاسی زیادی خواهد داشت. وقتی میگفت شریعتی، متفکر فلسطینی و جهانی است برای من جالب بود که آدمهایی که هیچ وقت نمیشناختمشان مثل منیر شفیق و یاسر عرفات که اصلاً ایرانی هم نیستند چگونه از پدرم یاد میکنند. در ذهنم این سؤال بود که این ها از کجا بابا علی من را میشناسند؟ چرا میگوید شریعتی متفکر جهانی؟
* بعد میشنیدم که مادرم می گفت خیلی از امام موسی صدر سپاسگزار است که در این شرایطی که به استیصال محض رسیده بود و نمیدانست باید چکار کند و به همه بیاعتماد بود ایشان این مجلس را بر عهده گرفت. چون می خواست مجلس خوبی گرفته شود و در عین حال نمیخواست از این ماجرا سوء استفاده سیاسی شود.
* مراسم بسیار کاملی بود و فقط یک میتینگ سیاسی نبود و وجه مدنی هم داشت.
روایت چهارم: حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر صادقی (۴)
* من در سال ۵۶ سفری تحقیقاتی به کشور مصر داشتم. از طرف دانشگاه مأمور بودم تا از امکانات دانشگاهی آنجا بازدید به عمل آورم. در بازگشت به ایران به لبنان رفتم و خدمت آقای صدر رسیدم. این قضیه درست بعد از فوت مرحوم شریعتی بود.
* همانطور که میدانید جسد ایشان در سوریه با احترام زیاد تشییع و دفن شده بود. این مسئله به محافل ولایی ایران و قم و تهران بسیار برخورده بود که چرا باید آقای صدر در تکریم شخصی که به اصطلاح این انحرافات اخلاقی را نسبت به ولایت داشته است، چنین مراسمی به پا کند.
* حقیقت آن است که در اصل من برای این، سفرم را به لبنان کشاندم که در مورد این مسئله با آقای صدر مذاکره نمایم. روز تاسوعا و یا عاشورا بود. همراه آقای صدر به مدرسهای از شیعیان رفته بودیم که در آنجا مراسم عزاداری برپا بود. چندنفر سخنرانی کردند. یادم هست که آن روز یاسرعرفات هم آمده بود. به ایشان گفتم که در ایران بسیار از شما گلهمند هستند و بسیاری از دوستان نزدیکتان هم اعتراض دارند که چرا شما اینگونه عمل کردهاید؟
* آقای صدر در جواب گفتند که وقتی مرحوم دکترشریعتی فوت کرد، هیچ کدام از رهبران روحانی اقدامی نکردند و حتی پیام تسلیتی برای پدر پیرشان (مرحوم استاد محمدتقی شریعتی) نیز ارسال نگردید. من دیدم که پیرامون این مرد را جوانان مسلمان و انقلابی و تحصیلکرده که با اسلام رابطه جدید برقرارکرده بودند، فراگرفتند و این نوع رفتار برای چنین نیروهای جوانی که درحقیقت با الهام از دکترشریعتی فعالیت میکردند، قابل هضم نیست و نزدیک است که این نیروهای جوان عکسالعملهای ناخوشایندی را نسبت به روحانیت نشان دهند. این وضعیت برای من قابل قبول نبود.
* ایشان میگفتند که من میدانستم که در این قضیه فحش خواهم خورد، اما خودم را فدا کردم تا روحانیت زیر سؤال نرود و این بچهها که کم هم نبودند، پایگاه روحانی خود را ازدست ندهند.
..........
منابع:
۱،۲،۳: مصاحبهٔ گروه تاریخ شفاهی مؤسسهٔ امام موسی صدر
۴. یادنامه امام موسی صدر ج ۱، سیدهادی خسروشاهی